گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن-مشرق زمین
فصل بیست و هشتم
.III- دورة امپراطوری


امپراطوران- اشراف- نفوذ چین- عصر طلایی کیوتو- انحطاط
از آن مرحله به بعد، هرسلطانی القاب بزرگ می یافت. گاهی او را تنچی یعنی «فرزند خدا» و معمولا تن نو یعنی «سلطان آسمانی» می نامیدند و در مواردی نادر به او میکادو یعنی «باب عالی» لقب می دادند. سلطان. پس از مرگ، نامی غیر از نام دوران حیات خود می گرفت و با آن نام داخل تاریخ می شد. حق داشت به قصد صیانت سلالة شاهی، هر چه می خواهد، همسر یا همبستر بگیرد. فرزند اول سلطان لزوماً به جای او نمی نشست. بلکه یکی از زادگانش، که به نظر او یا متنفذان زمان شایسته تر می نمود، جای او را می گرفت. در عصری که شهر کیوتو کانون عظمت ژاپن به شمار می رفت، سلاطین به تقوا مایل بودند، و برخی از آنان از شاهی کناره می گرفتند و در سلک راهبان بودایی درمی آمدند. حتی یکی از ایشان ماهیگیری را ممنوع ساخت، زیرا عقیده داشت که اشتغال به این حرفه توهینی است به بودا. سلطان یوزی را باید مستثنا دانست. همة مخاطراتی که ممکن است از یک سلطان مستبد فعال سرزند، از وجود همایونش صادر شد: مردم را وامی داشت که از درختان بالا روند؛ آنگاه ایشان را به تیر می زد. در معابر عام، دوشیزگان را می ربود و با سیمهای عود می بست و به برکه ها می انداخت، و نیز از سوار شدن و در خیابانهای پایتخت گشتن و مردم را به تازیانه بستن لذت تام می برد. سرانجام، مردم به کاری که در تاریخ ژاپن نادر است، دست زدند: شوریدند و او را خلع کردند. در سال 794، مرکز حکومت از نارا به ناگائوکا و سپس به کیوتو انتقال یافت. کیوتو، که معنی آن «پایتخت صلح» است، مدت چهار قرن (794-1192) مرکز ژاپن ماند، و این دوره را بیشتر مورخان عصر طلایی ژاپن می خوانند. در 1190، جمعیت کیوتو به نیم میلیون رسید و از جمعیت همة شهرهای اروپا، جز قسطنطنیه و قرطبه، بیشی گرفت. در یک قسمت شهر، کوخها و ویرانخانه های مردمی که ظاهراً با سرخوشی فقر را تحمل می کردند، قرار داشت، و در قسمت دیگر، که کاملا مجزا بود، باغها و کاخهای اشراف و خانوادة سلطنتی برپا بود. درباریان، موافق حال خود، «ابرنشینان» نامیده می شدند. در آن زمان، ژاپن، مانند کشورهای دیگر، براثر پیشرفت تمدن و صناعت، به مرحله ای رسید که تمایزات اجتماعی افزایش یافت و نابرابری، که جبراً از توزیع ثروت براساس قدرت و شخصیت و امتیازات می زاید، جای برابری نخستین را گرفت. خاندانهایی بزرگ مانند خاندانهای فوجیوارا و تایرا و میناموتو و سوگاوارا پدید آمدند و در عزل و نصب سلاطین مداخله نمودند و، به شیوة بهیمی بزرگان ایتالیا در عصر رنسانس، به جان یکدیگر افتادند. یکی از مردان خاندان سوگاوارا، که میچیزانه نام داشت، با حمایت خود از ادب، مورد اعزاز ژاپنیان قرار گرفت و اکنون، به عنوان خدای ادب، پرستیده می شود، و در بیست و پنجم

هر ماه، مدارس را به یاد او تعطیل می کنند. از خاندان میناموتو، سرداری به نام سانه تومو برخاست. وی، در آستانة قتل خود، با نابترین شیوة ژاپنی، ترانة ساده ای سرود و، در پرتو آن، خود را نامدار ساخت:
اگر دیگر نیایم،
ای درخت آلوی کنار در،
فراموش مکن که در بهاران
از روی وفا شکوفان شوی.
بر اثر حمایت خاندان فوجی وارا، بزرگترین سلطان ژاپن، که مردی روشن اندیش به نام دایگو بود، به روی کار آمد. در عهد او ژاپن همچنان در جذب فرهنگ و تجمل عصر تانگ، که در مراحل کمال خود بود، کوشید و سپس در آن زمینه ها رقیب چین گردید. ژاپن نه تنها از دین، بلکه از خوراک، پوشاک، تفننات، خط، شعر، دستگاه اداری، موسیقی، هنرها، گلپروری، و معماری چینی بهره گرفت و حتی پایتختهای خود، یعنی نارا و کیوتو، را همانند شهر چینی چانگان آراست. این کشور، همان طور که در عصر حاضر فرهنگ اروپایی و امریکایی را جذب کرد، در حدود هزار سال پیش، فرهنگ چینی را به خاک خود کشانید. در هر دو مورد، نخست شتاب ورزید و سپس، با احتیاط و بدقت، شیوه های جدید را به خدمت مقاصد دیرین خویش گمارد و ویژگیهای خود را محفوظ داشت.
ژاپن، چون به نیروی همسایة بزرگ خود به تکاپو افتاد و، در سایة حکومتی بی گسست، از نظم برخوردار شد، در فاصلة سالهای (901-922) به دورة «انگی»، یعنی اوج عصر طلایی خود رسید.1 ثروت متراکم شد و زندگی با چنان تجمل و ظرافت و فرهنگی، که جز در دربارهای خاندان ایتالیایی مدیچی و سالونهای ادبی فرانسه در عصر روشنگری نظیر نیافت، آمیخت. کیوتو به صورت پاریس و ورسای درآمد: در شعر و پوشش مظهر ذوق بود، در آداب و هنرها غوطه می خورد، و سرمشق قریحه و دانش همة جامعه به شمار می رفت. در آنجا هرگونه سبک یا سلیقه، آزاد و در حد کمال بود. خوراکهای متنوع در دسترس شکمپرستان قرار داشت، و زناکاری گناهی بس کوچک تلقی می شد. پارچه های ابریشمین خوش رنگ و نگار بر تن زنان و مردان بزرگزاده موج می زد. موسیقی و رقص زینت بخش زندگی معبدها و دربار بود. سراهای زیبای اشرافی با چشم اندازهای دلکش و سازو برگ تجمل آمیز ساخته می شد
---
1. فنولوسا می نویسد: «دورة معروف به انگی باید بی تردید کمال تمدن ژاپنی محسوب شود، چنانکه دورة هوانگ کمال تمدن چین بود. نه چین، نه ژاپن، دیگر هیچ گاه این اندازه غنی و درخشان و سرشار از نبوغ نخواهند شد. ... نه تنها ژاپن، بلکه شاید تمام جهان، در عرصة فرهنگ عمومی و حیات ظریف و پرتجملی که هم جسم و هم جان را می نوازد، از این حد بالاتر نرفته است.»

و با مفرغ و مروارید و عاج و طلا و چوبهای منقش آرایش می یافت. بازار ادب، پررونق و دکان اخلاق، کاسد بود.
این گونه دوره های خیره کننده معمولا کوته عمرند، زیرا براثر تراکم ثروت به وجود می آیند و با نوسانات تجارت و خشم استثمار شدگان یا درگرفتن جنگ به پایان می رسند. رفته رفته، جاه طلبی دربار ژاپن بنیة دولت را ضعیف کرد، و سنگینی بار فرهنگ موجب شد که شاعرکان نالایق بر مشاغل دولتی دست یابند و، براثر محیط عطرآگین خود، بوی فساد جامعه را، که روز به روز شدیدتر می شد، استشمام نکنند. کار دولت به جایی رسید که خود مشاغل را به مزایده می فروخت. تجمل دربین خداوندان مکنت، و جنایت در میان مستمندان شایع شد. راهزنان و دریازنان، جاده ها و دریاها را آشفتند و، به تساوی، به جان مردم و سلطان افتادند و حتی بزرگان را، هنگامی که به دربار شاه خراج می بردند، غارت کردند. هم در ولایات و هم در خود پایتخت، دسته های راهزن تشکیل شد، و مخوفترین جنایتکاران ژاپنی، مانند جانیان بزرگ جامعة امریکایی، به ناز و نعمت رسیدند، و کسی را یارای بازداشت آنان نبود. فضایل و عادات نظامی فراموش شد، و سازمانهای دفاعی به ضعف افتادند و، درنتیجه، حکومت در برابر یغماگران گستاخ بی پناه ماند. خانواده های بزرگ، هر یک، سپاهی گرد آوردند و برای عزل و نصب امپراطور به جنگ پرداختند. امپراطورها خود روز به روز بیچاره تر شدند، و رؤسای ایلها بار دیگر استقلال یافتند. باز هم تاریخ در میان دولت مرکزی نیرومند و دستگاه بی تمرکز ملوک الطوایفی به نوسان درآمد.